هاعی =] این پارتو نازی نوشته پارت ۵ : *توی خونه بی تی اس* بی تی اس:سلام خوش اومدین جانگ سوک:سلام مرسی *شروع مکالمه مغز ا.ت* چقد اینا خوشگلن از نزدیک بیشتر جذابن..اهع تهیونگو چقد از نزدیک هاته لعنتییی خدایا یکی بیاد منو بگیره تا غش نکردم.. *اتمام مکالمه مغز ا.ت* یونا:پیس پیس ا.ت چته اینجوری به ته زل زدی؟؟ ا.ت:هاها؟من کی؟..صب کن ببینم ته؟دختره چشم سفید چرا بهش میگی ته؟ یونا:یجور میگی انگار زنشی باشه بابا فهمیدم کراشی روش ا.ت:دختره چیز چیز اصلا اگه اینجوریه لباس منو پس بده یونا:کدوم لباس؟ ا.ت:همونی که پارسال ازم گرفتی زرد بود یونا:ولی اونو واسه تولدم بهم داده بودی ا.ت:در هر صورت با پول خودم بود یونا:ایش بسه باشه بهت میدم با این که ازت کوچیک ترم عقلم ازت بیشتره حالاهم برگرد اون طرف تا نفهمیدن داریم‌ تو مغزمون همو جعر میدیم ا.ت:اوکی ا.ت_برگشتم و نگاهی به تهیونگ انداختم و دیدم اونم داره بهم نگاه میکنه و چشمامون قفل هم شد واسه چند دقیقه حتی پلک هم نزدیم و میتونستم احساس کنم لپام کپی گوجه شده که نگاهمو ازش دزدیدم ولی میتونستم نگاه های سنگین رو روم حس کنم برگرد دیگه اب شدم اصلا چرا اینقدر جذابییی *از دید تهیونگ* داشتم به جوک های بابابزرگی جین که داشت باهاش سر اقا جانگ سوک رو میبرد گوش میدادمو لبخند فیکی میزدم که نگاهم به دخترا اقا جانگ سوک افتاد که داشتن همش پچ پچ میکردن و از چشماشون معلوم بود که داشتن تو مغزشون همو میکشتن که نگاهم به دختر بزرگشون افتاد.. اوه اون ا.ت بود کسی که تو بازار بهش برخورد کردمو روش کراش زدم..خوب میتونم بگم از نزدیک کیوت ترین کسی بود که تاحالا دیده بودم تو عکساشم کیوت بود ولی از نزدیک خیلی پرفکت تر بود که تا به خودم اومدم فهمیدم نیم ساعته دارم بهش نگاه میک
 3 سال پیش

پاسخ به

×