خو‌خو این‌پارتو‌من‌نوشتم =] پارت ۱۰ : دیروز روز عجیبی بود هم خواهر دوقلوی مامانم هم اینکه درسام همشو خوندم و یاد گرفتم عجب عجب اعه امروز که تعطیله من چرا دارم لباسای مدرسمو اماده میکنم که بپوشم ؟؟ =| *بعد از ظهر* وات د هل کاملا یادم رفته بود به تهیونگ زنگ بزنم گوشیمو برداشتمو و شماره ی تهیونگ که سیو کردمو گرفتم تهیونگ هم زنگ زدم جواب داد ا/ت : سلام تهیونگ تهیونگ : سلام خوبی ؟؟ ا/ت : مرسی خوبم تو چطوری ؟؟ گفته بودی زنگ بزنم تهیونگ : اره خوبم =] خو ببین ا/ت تو میتونی بیای اینجا که برای اهنگ تصمیم بگیریم ؟؟ ا/ت : کجا ؟؟ تهیونگ : کمپانی ا/ت : اوهوم میتونم بیام ولی ی چیزی تهیونگ : چی ؟؟ ا/ت : ادرسشو تو واتس اپ بفرسسسس تهیونگ : اعه حواسم نبود اکی *پایان مکالمه ی ا/ت و تهیونگ* ا/ت : خو حالا بهتره به یونگی زنگ بزنم که دو تا خبر براش دارم *شروع مکالمه ی یونگی و ا/ت * ا/ت : سلام پیشی کوچولوووو یونگی : اعه سلامممم ا/تتتت ا/ت : یک خبر خوب بدم ؟؟ یونگی : اره ا/ت : خو خو اول بگم که میدونم رو یونا کراشی یونگی : چی ؟؟ من ؟؟ ناح ا/ت : =| میخواستم بگم یونام روت کراشه یونگی : عر واقاااا ؟؟ ا/ت : اره و اینکه ی خبر دیگه بدم که کلی کار دارم یونگی : نه نه واستا ، اول بهم شماره یونا رو بده ا/ت : برات میفرستم بوخودا یونگی : خو خبر بعدی ا/ت : قراره با هم همکاری کنیمممم تهیونگ بهم پیشنهاد داد یونگی : عرررر ا/ت : یک ساعت دیگم میام کمپانی واسه اهنگ یونگی : عع واقا من الان نیسم ولی چند ساعت دیگه میخواستم برم ا/ت : اک حالا میام خو ی چیز دیگم بگم ؟؟ یونگی : بوگو ا/ت : شب بعد از کمپانی بیا خونه ی ما خودت به یونا بگو تازه مامان بابامم نیستن راحت تر میتونی بگی یونگ

پاسخ به

×