رمان امید زندگی
پارت سی و یکم:
کلی مهمون رو دایی دعوت کرده بود.خیلی شلوغ بود با همشون سلام و احوال پرسی کردم و یه گوشه نشستم،بعد از یک ربع دایی اومد داخل بک استیج،رفته بود که آماده بشه.
اومد کنارم و گفت:به به خانم ابراهیم زاده،افتخار دادین.
من:سلام دایی خوشتیپم،چقدر شلوغه،خبریه؟
دایی:نه چه خبری،دلشون خواسته بیان کنسرت.
من:جان من؟
دایی:جان تو.
بعد با هم زدیم زیر خنده،که عباس اومد و گفت که همه ی مهمونا برن داخل سالن و روی صندلی هاشون بشینن،منم رفتم،یکم اطراف رو نگاه کردم که چشمم افتاد به هادی اما طوری نشون دادم که انگار اصلا ندیدمش،با خانواده ش اومد بود اما خدا رو شکر خیلی دورتر از من نشسته بودن.
بعد از ده دقیقه همه چی آماده شد و کنسرت شروع شد این بار با آهنگ بوی بارون،که سالن رفت رو هوا با ورود دایی خوشگلم.
دایی به ترتیب این آهنگ ها رو خوند؛بوی بارون،علاقه ی مخصوص،عاشقم،گل پونه،بیقرارم،گندمی،داد و فریاد و وابستگی.
بعد از آهنگ وابستگی دایی شروع کرد به معرفی مهمونا که اول از همه آقای شجاع خلیل زاده بود و بعد علی لهراسبی و امیر مقاره و کلی از آدم های دیگه که خیلی زیاد بودن،مردم انقدر دست زدن خسته شدن.
بعد از اینکه معرفی تموم شد دایی محسن گفت:
ادامه دارد...............
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت