جانانم، بعداز عازم شدنت همه‌ی شوق و تمنا درمن جان دادند. سحرگاهان به گورستان آرزوهایم رفتم، در غسالخانه جسد قلبم را غسل دادم، با دست‌های خودم کفن پیچش کردم، برایش مزاری آراستم و تدفینش کردم. برایش تلقین خواندم، از گوشه‌ی دیده‌اش به جای خون قطره اشکی چکید. محبوبم این قلب جسد شده، هنوز چشم انتظار تو مانده است. وقتی برگردی قیامت می‌شود و این جنازه از گور برمی‌خیزد. من چشم انتظارت می‌مانم.

پاسخ به

×