بسم بنگتن رحیم
جنبه نداری نخونننننننننننن
که همون لحظه جونکوک با چند تا از نگهباناش اومدن تو
جونکوک: آشغال عوضی ولشون کنننننن
تهیونگ: هه اون وق چرا
جونکوک: چون اون زنمه و لیا هم خواهرمهههه
ا/ت: کوک دااریی چی می گی
جونکوک: تو با لیا برین بیرون حواست به لیا باشه اخ برووو
ا/ت : باشه
تهیونگ: هی تو همون جا وایستا تا اون گلوله رو تو مغزت خالی نکردم
جونکوک: گفتم خفه شو آخخخ
تهیونگ: هی کوک حالت خوبه
جانکوک: به تو اخخ ربطی اخخ نداره
تهیونگ: داره ازت خون میاد
جونکوک: اخخخخخ ازت خواهش میکنم کاری با اونا نداشته باش اخخخخ (از دهنش خون میاد بیرون)
تهیونگ: باشع کاری ندارم کوک فقط بیا بریم پایین
جانکوک: اخخ نگهبانا لیا با ا/ت رو ببرین تو اتاق
نگهبانا: چشم قربان
تهیونگ: بیا بریم کوک
جانکوک آخخخخخخ تو برو من میام
تهیونگ: باشع
فرصت خوبی بود که لیا با ا/ت رو مال خودم کنم پس به نگهبانا گفتم کوک گفته برم پیششون
ا/ت :لیا خوبی
لیا: هوم مرسی
ا/ت : پس بگو این زخمایی که رو دستاته کار کوک نیست ها
لیا: هوم اره کار تهیونگه
ا/ت : اون چرا این کارارو باهات میکنه
لیا: چون من ضعیفم هققق از من بدش میاد
ا/ت: چه بد (بغلش میکنه)
همینجوری تو بغلم اشک میریخت یه نفر درو زد
با کلی ذوق درو باز کردم اما با صورت وحشتناک (جیغ میزنه)
اینم از این پارت
چون یکیتون بد جور مغزمو شستشو داد اینو گزاشتم /:
شرایط لایک و کامنت مثبت
دوستون دارم باعی
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت