پارت اول«..... اصلا حوصله نداشتم برم ستاد ولی بابا گفت یه عملیات جدید داریم تازه یه نفرم تازه داره میاد داخل ستاد اماده شدم رفتم پایین که دوباره صدای جیغ طناز رو شنیدم که مامان با دمپایی افتاده دنبالش یهو تا منو دید حمله ور شد سمتم و التماس میکرد _ نازنین اجی تورو خدا منو از دست مامان نجات بده الان منو میکشه آیی _ باز چکار کردی که مامان افتاده دنبالت _ هیچی _ مامان جانم اروم باشه بزار ببینم باز چکار کرده _ مامان اروم شد رفت رو مبل نشست رفتم کنارش نشستم ازش پرسیدم _ مامان باز این چکار کرده که با دمپایی افتاده دنبالش ها_تعریف کن بگو برای ابجیت چکار کردی _ هیچی به خدا فقط تصادف کردم _چی چکار کردی با کی تصادف کردی مرده یانه _ آجی نفس بگیر نه نمرده فقط یه خط افتاده رو ماشینش که ادرس داد که برم خسارتش رو بدم _ دوباره دعوا که نگرفتی ها ولش کن ادرسو بده برم ببینم چکار کردی با ماشینش _ عاشقتم آجی جونم بیا _ ادرسو گرفتم راه افتادم ادرس یه شرکت معماری بود رفتم داخل سمت منشی _ سلام _ سلام بفرماید امرتون _ فامیلیش رو رو کاغذ نوشته بود _ با اقای شایانی کاردارم _وقت قبلی دارین_نه _ خوب چند لحظه صبر کنید بگم چه کسی امده_ خانم صالحی _ بفرماید داخل _ تشکر کردم چند بار در زدم که گفت بفرمایید _ سلام من امدم خسارت ماشینتون رو بدم _ بله لطفا بشینید به مبل کنار میزش اشاره کرد رفتم و نشستم صداش خیلی برام اشنا بود ولی نه به خاطر نمیارم _ گفتین که امدن.. نازنین تویی _ تا چهرشو دیدم دوباره یاد اون خاطر های لعنتی افتادم نه نه امکان ندار که دوباره برگشته نه».... ادامه دارد •

پاسخ به

×