دختر کفشدوزکی و گربه سیاه یه بار دیگه پاریس رو نجات دادن ، مرینت گفت و همچنان مرینت امیدواره که بتونه جعبه خاطراتشو تعمیر کنه ، تیکی گفت جعبه خاطرات برای چیه ؟ مرینت گفت برای قایم کردن خاطرات و رازام ، تیکی گفت هر راز کوچیکی که داری ؟ یعنی تو همه چیو تو اون دفترت مینویسی ؟ مرینت گفت آره ، چه اشکالی داره ؟ تیکی گفت خب اولا اگه کسی بفهمه تو کفشدوزکی چی ؟ دوما اگه کسی بفهمه تو کفشدوزکی چی ؟ مرینت میگه این اتفاق نمیوفته خودت امتحان کن تیکی ، تیکی خواست دفتر رو برداره که ناگهان در جعبه بسته شد ، مرینت گفت کار میکنه ، اخبار گفت امروز آقای بورژوا شهردار پاریس یه بار دیگه و برای چهارمین سال متوالی به عنوان شهردار پاریس انتخاب شدن ، مرینت میگه کلویی رو نگاه انگار اون شهردار شده ، خب شد یادم افتاد انتخابات نماینده کلاس فرداهه ، تیکی میگه خب چیش بده ؟ مرینت میگه کلویی هم برای نماینده شدن نامزد شده کسی که فقط تو زندگی به خودش فکر میکنه و به هیچکس اهمیت نمیده ، تیکی میگه پس تو هم باید نامزد بشی ، مرینت میگه دوست دارم ولی به عنوان دختر کفشدوزکی و یه بچه دبیرستانی مشغله دارم ، تیکی گفت آره ولی اگه واقعا به چیزی اعتقاد داری باید سعیتو بکنی بهتره تلاش کنی و شکست بخوری تا اینکه اصلا تلاش نکنی ، مرینت گفت شاید ، تیکی گفت خودتو دست کم نگیر مرینت ، اخبار گفت آرمان دارژن کرت یکی از رقبای برژوا و مربی شمشیر بازی در انتخابات شکست سنگینی متحول شد درواقع وی میزان کمترین رای در تاریخ پاریس را به خودش اختصاص داد ، مرینت به ساعت نگاه کرد و گفت بازم مدرسم داره دیر میشه ببین منظورم از مشغله همینه ها ، مرینت رفت مدرسه ، خانم بوستیه گفت کلویی برای مقام نمایندگی کلاس نامزد شده و سابرینا معاون اونه نامزد دیگه ای هم داریم ؟ کیم دستش رو آورد بالا که کلویی خشمگین شد ، خانم بوستیه گفت بله کیم ؟ کیم دستشو آورد پایین و گفت نه هیچی ، مرینت اومد داخل و گفت سلام ببخشید من اتوبوس گلوم خشک شده ، آلیا گفت کلویی دوباره نامزد شده اون از کی نماینده کلاس بوده از مهد کودک ؟ مرینت میگه چرا تو نامزد نمیشی ؟ مطمئنم نماینده محشری میشی ، آلیا میگه نه نمیتونم وبلاگم یه شغل تمام وقته ، خانم بوستیه میگه خیل خب تا آخر وقت ناهار بهتون فرصت میدم تا در مورد نامزد شدن تصمیم بگیرین ، خب دوستان ، اینم از خلاصه داستان

پاسخ به

×