لیسا: لی جی دخترم بیا کارت دارم لی جی : بله مامان اومدم لیسا : من دستم شکسته ازت میخوام بری و بسته تحویل بگیری لی جی : چشم مامان (¹ساعت بعد) لیسا : چرا دیر کردی عزیزم !؟ چرا دور چشمت قرمز شده؟ ( لی جی درحالی که نفس میزد ماجرا را گفت) ماجرا کتک زنی : پستچی ها دیر کرده بودند و راه را گم کرده بودند و چهارتا بسته بود و هرکدام از پستچی ها وقتی میرسیدند یک مشت میزدند و یکی از پستچی ها در گوش لی جی گفت که : تو فقط یک دختر ضعیف هستی و از پس یک ظرف بر نمیای چه برسه به چهارتا بسته که بخواهی تحویل بدی توکی[دوست خیالی لی جی] از پشت لی جی رو بغل میکند و به او دلداری میدهد تا آرام شود مادر لی جی به پست بانک نزدیک خونشون زنگ میزند تا بفهمد چرا این کار را بچه اش کرده اند توکی : اشکالی نداره لی جی این فقط یک اتفاقه چیزی نیست به زودی کبودی دورچشمت خوب میشه عیبی نداره اخی اجی بیچارم گریه نکن من طاقت ندارم لی جی : من فدای تو بشم که تو انقدر بامن مهربونی کلی بهم انگیزه دادی توکی لبخندی میزند و لی جی را محکم بغل کرد

پاسخ به

×