امشب که با تو انس به ویران گرفته ام ویرانه را به جای گلستان گرفته ام امشب شب مبارک قدر است و من تو را بر روی دست خویش چو قرآن گرفته ام پاداش تشنه کامی و اجر گرسنگی گل بوسه ایست کز لب عطشان گرفته ام از بس که پابرهنه به صحرا دویده ام یک باغ گل زخار مغیلان گرفته ام از میزبانی ام خجلم سفره ام تهی ست نان نیست جان زمقدم مهمان گرفته ام زهرا به چادرش زعلی می گرفت رو من از تو رو به موی پریشان گرفته ام من بلبل حسینم و افتادم از نوا چون جغد، آشیانه به ویران گرفته ام بر داغدیده شاخۀ گل هدیه می برند من جای گل، سرِ تو به دامان گرفته ام (میثم) مدار خوف زموج بلا که من دست تو را به دامن طوفان گرفته ام (غلامرضا سازگار)
ژانر:

پاسخ به

×