در تاریخ فروردین ماه سال ۱۳۶۸، گوشه‌هایی از سرزمین افغانستان درگیر نبرد داغ بودند. در حومه شهر هرات، سیدحسن نصرالله به عنوان یکی از امدادگران داوطلب کمک به زخمی‌های جنگ بود. او و همراهانش در جستجوی زخمی‌های جنگ به یک کلانتری محلی دست پیدا کردند. آنجا پیکر شهیدی بود که پوشیده از خون و خاک دراز کشیده بر روی زمین بود. سیدحسن نصرالله صدای گریه‌های امطار جوانی را که از درد و زخم‌هایش بر آمده بود شنید. او بی‌تابی راه زانو زد و شروع به امداد و درمان زخمی کرد. این تجربه وقایع زندگی ماجرایی بسیاری را برای او رقم زد.
ژانر:

پاسخ به

×