ـپارتـ ـپانزدهمـ دیدم امینهـ«محمودی»... جواب دادم: امین: سلام فرزاد جان خوبی...؟ سلام خوبم مرسی تو چطوریـ... امین: بــــدک نیستم میگم فرزاد فردا صبح ساعت 10بیااا برای فیلمبرداری اخررین سکانست و جشن برای پایانـــ سریالـ... فرزاد: باشه داداش کار نداری آیفون زنگ خورده امین نه برو خدافظ فرزاد فعلا میبینمتــــ... فرزاد رفتم دم آیفونـ دیدم غریبه ست آیفونو برداشتم گفتم بلهـ.. گفت: بسته دارید... گفتم لطفا بزارید توی آسانسور حساب شده یا پول بفرستم پایین؟! پسچی: نه حساب کردن فقط لطفا بیاید پایین چون باید امضا کنید... رفتم پایین بسته رو گرفتم و امدم بالا... درشو باز کردمـ.... ته پاکت یه فلش بود... زدمش به لبتاپـ... برام خیلی سوال بود که از طرف کیهـ.. فلش باز شد... نمیدونستم چیکار کنم پاکتو برداشتم شاید چیزی روش باشهـ... دیدم نوشته اقا فرزین برو عکس هایی و فیلمایی فلش رو ببینـ... رفتم داخلش اولین فیلمو باز کردمـ... دیدمـ.... پارت شانزدهمو فردا براتون میزارم عشقااا ببخشید اگه کوتاه بودد دل و دماغ نوشتن نداشتم و دیر گذاشتمـــ آپاراتم پاچیده بودد اگر حمایت کنید با انرژی هرچه زودتر میزارمـ...

پاسخ به

×