ابراهیم جانم سلام! حال من خوب هم نه بد هم نه....! نمیدانم چه رنگی است. چه شکلی است. فقط میدانم میان دلهره ها و ترس ها دلم عجیب قرص است.! سر به آسمان که بالا میگیرم دلم قرص میشودقرص وجود خدا روی زمین خدا که قدم برمیدارم با هر قدم وجودت و نگاهت را حس میکنم... حواسم را جمع میکنم تا قدم هایم و نگاهم نلغزد همه جاو هرگوشه و کنارعکس تورا میبینم عجیب است عجیب تر ازعجیب همه حرف از تپ میزنند از تو آری تو علمدار گمناه کمیل!! همان که خدا عاشقت شد حقاَکه چه خوب دلبری کردی تو. همانی که از کودکی تا بزرگسالی پایه های سکوت پروازت را انقدر محکم چیدی سخت تر ازهر بتنو. سنگ و سخره نلغزیدیتا نلغزد... نهراسیدی تافرو نریزد راه رسیدن به محبوب را خوب پیدا کردی و قدم در ان گذاشتی نمیدانم به یک باره چه شد چه شد که فهمیدی گم شده ام حیران و سرگردان وسط بیابان مانده ام چه شد که یک باره چراغ راهم شدی یابه قول هیئتی ها انتخابم کردی... انتخابم کردی تاحواست به زندگی ام رفتارم حرف هایم باشد. چراغ راهم شدی تا برسانی مرا به پایان ماجرا همان جا و پیش همان محبوبی که ائمهدر وصفشان فرموند:بهترین دوست دل صادقانو ارزوی دل عارفان است و خود تو ای ابراهیم بنده گمنام خداهمچون فرستاده خدا یعنی حضرت ابراهیم اسماعیل درونت را قربانی کردی تا برسی به لقا اری گذشتی تا برسی و. این است راز عاشقی و دل بریدن و دل کندن از دنیا... از تو سپاس گذارم که حالم را بهترین حال کردی هر وقت و هر لحظه و هر جا که به بن بست رسیدم خدا با اشاره ای تو را صدا زد و سراغم فرستاد تا باز کنی در بسته را... سلام علی ابراهیم... ❤ با جان و دل تقدیم به رفیق شهیدم ابراهیم هادی
ژانر:

پاسخ به

×