your browser not support this video

تن حلال کن تو ای جان مرا که ظلم ها دیده ای بیش در ره خدا طعام خواستی بمیراند میل تو را تا قصد خواب کردی،بخواباند نفس خواب تو را تا علم غیر جوییدی نادان گردانید چندی تو را تا علم حق خواستی،گرفتار کرد دردی تو را اندک آب خوردی سوزانید با رنج حلق تو را طعام نداد و خاک خوردی، براستی این بود حق تو را؟ به جنت جوییدی‌ به بیابان ها رسیدی عجب تو را! به بیابان رفتی،آخر هم به خاک پیوستی وای تو را! دیده به دنیا ساختی،کور ساخت چشم تو را! دیده به حق کردی،ندیدی وجودِ وجود او را! تا که بر دردی شدی،شد بیش دردی علاج درد تو را! تا که بر تو ظلمتی کردند،تحسین کرد آن ظلم بر تو را! تاکه حقی باطل کردی،باطل کرد هر حقی از تو را! تا که حقی از تو باطل کردند،وقف کرد حق دیگر تو را! لیک‌سر انجام بیند جان من خود حق در بهشت و آخر هم تو چه دیدی ثمر را جز خاک و خشت؟