در فضای تنگ و بیرونی، احساس تنهایی و بیحاصلگرایی وارد شده بود. فضایی که توانایی حرکت و آزادی را از من گرفته بود. اما این تنگنا موجب شد که احساسات و اندیشههایم بیشتر درونی شود و من رو به گریه انداختم. اشکها به دلیل ناتوانی و سرنوشت نامعلوم که در این فضای تنگ درگیر بودم، سرازیر شد.