your browser not support this video

خنده بر پاره گریبانیمان می کردند خنده بر بی سرو سامانیمان می کردند پشت دروازه ساعات معطل بودیم خوب آماده مهمانیمان می کردند از سر کوچه بی عاطفه تا ویرانه سنگ را راهی پیشانیمان می کردند هر چه ما آیه و قرآن و دعا می خواندیم بیشتر شک به مسلمانیمان می کردند شرم دارم که بگویم به چه شکلی ما را وارد بزم طرب خوانیمان می کردند بد ترین خاطره آن بودکه درآن مدت مردم روم نگهبانیمان می کردند هیچ جا امن تر از نیزه عباس نبود تا نظر بر دل حیرانیمان می کردند