your browser not support this video

احمد مسعود سروده عقاب پرویز ناتل خانلری را برای یارانش می خواند گشت غمناک دل و جان عقاب چو از او دور شد ایام شباب دید کش دور به انجام رسید افتابش به لب بام رسید باید از هستی دل بر گیرد ره سوی کشور دیگر گیرد خواست تا چاره ناچار کند دارویی جوید و در کار کند صبح گاهی ز پی چاره کار گشت بر باد سبک سیر سوار