دختر بدر الدجی امشب سه جا دارد عزا گاه می گوید پدر گاهی حسن گاهی رضا . زائری بارانی ام آقا به دادم می رسی ؟ بی پناهم ، خسته ام ، تنها ، به دادم می رسی ؟ گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگیم ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی ؟ من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام هشتمین دردانه زهرا به دادم می رسی . بر در دوست به امید پناه آمدهایم همره خیل غم و حسرت و آه آمدهایم چون ندیدیم پناهى به همه مُلک جهان لاجرم سوى رضا بهر پناه آمده ایم . کعبه ی اهل ولاست صحن و سرای رضا شهر خراسان بُوَد کرب و بلای رضا در صف محشر خدا مشتری اشک اوست هر که در اینجا کند گریه برای رضا از در باب الجواد می شنوم دم به دم یا ابتای پسر، وا ولدای رضا