خلاصه داستان: شهرزاد (ترانه علیدوستی) دانشجوی پزشکی و فرهاد (مصطفی زمانی) دانشجوی ادبیات و روزنامهنگار عاشق هم هستند و میخواهند با هم ازدواج کنند. داستان در سال 1332 و زمامداری دکتر مصدق اتفاق میافتد. پدران این دو از افراد گوشبهفرمان شخصی متنفذ به نام بزرگآقا (علی نصیریان) هستند. تحولات 28 مرداد، فرهاد را که روزنامهنگار و از طرفداران پر و پا قرص مصدق است، به دلیل اتهام به قتل و توطئه علیه سلطنت به پای چوبهٔ دار میکشد، اما بزرگآقا او را نجات میدهد. پس از آن ماجرا که دیگر فرهاد کمی از وحشتزدگیاش کم شده تصمیم میگیرند مراسم عروسی بگیرند. همه خوشحالاند بهجز پدر شهرزاد که میلی به این ازدواج ندارد. از آن طرف، بزرگآقا دختری به نام شیرین (پریناز ایزدیار) دارد که با پسرعموی خود، قباد (شهاب حسینی) ازدواج کردهاست. قباد که هیچ میلی به این دختر بدزبان و مغرور ندارد، چون او عاشقش است، بهخاطر پدر قدرتمندش بزرگآقا که عمویش میشود سکوت میکند و مجبور میشود بسوزد و بسازد…