تو را از میانِ لبخندِ بیدها
به صبح پنجره، دعوت می کنم.
به نوازشِ آفتاب
به زرد پیراهن برگ های چنار،
که بر شاخه ی نارسِ پاییز، می وزند.
تو را از میان بوسه های باد و باران
به سپیدی یک اتّفاق
دعوت می کنم.
تو را که مرا از میان نارون ها،
با موسیقیِ آوایِ گنجشگ هایِ عاشق
به صبح چشم هایت دعوت کرده ای.
✍