خلاصه داستان : آیزاک لمی، تبهکاری قاتل، پی به وجود پیشگویی ای درباره خودش می برد؛ یکی از فرزندانش قصد دارد او را به قتل برساند. برای جلوگیری از به وقوع پیوستن پیشگویی، او به دنبال فرزندان خود از جمله «کل» که برای مدت ها او را ندیده، می رود. درحالیکه کلانتر سولومون در تعقیب اوست، آیزاک باید راهی پیدا کند و جلوی محقق شدن پیشگویی را بگیرد.