your browser not support this video

چند سال از آن انفجار می گزرد و زیلا جونیور بالق می شود و کونگ دوباره آن را در شب بارانی ملاقات میکند و باهم قاری میروند که قبلا بودن بعد چند ساعت زیلا صدای مادر خود را میشنود و به محل همان انفجار میرود وقتی زیلا فکر کرد مادرش آمده اشتباه می کرد چون آن فضایی مادر زیلا به روبات تبدیل کردند به اسم مکازیلا