از سر ِ کوی تو هر کو به ملالت برود، نرود کارش و آخِر به خجالت برود، کاروانی که بُود بدرقهاش حفظ ِ خدا، به تجمل بنشیند به جلالت برود، سالک از نور ِ هدایت ببَرد راه به دوست، که به جایی نرسد گر به ضلالت برود، کام ِ خود آخِر عمر از می و معشوق بگیر، حیفِ اوقات که یک سَر به بطالت برود!