خلاصه داستان : زینب و ییلدیز دو خواهری هستن که خیلی به هم وابسته ان ولی آرزوهاشون کاملا متفاوته.. زندگی ییلدیز بعد از آشنایی با شاهزاده ی اشراف، اندر آرگون تغییر میکنه..اندر برای رهایی از شوهرش هالیت آرگون، ییلدیز رو به کار میگیره، وقتی این اتفاقا در زندگی ییلدیز میفته شرکتی که زینب در آن کار میکنه از طرف علیهان تاش دمیر خریداری میشه. علیهان یه کارمند خشن،پررو و ثروتمندی هست..تضادهای زینب و علیهان در مدت کوتاهی به جذابیت تبدیل میشه و چیزی که زینب نمیدونه اینه که علیهان شریک و برادر زن دوم هالیت هست…