فاحشه دختری از ایل و تبار من و توست
زادهٔ ذهن سیاه شب تار من و توست
مشتری های تنش من و شما بودیم و...
تن فروشیست که بر چوبهٔ دار من و توست
فقر پل ساخت ز آغوش جگرگوشهٔ ما
فقر هم حاصل اندیشه و کار من و توست
دختر مام وطن خرج خیابانها شد
غیرت ماست که در خاک مزار من و توست
دامنش را به تومن داد و به هیچش بفروخت
شهر ، آلوده به آغوش نگار من و توست
فاحشه زیر لب از چندش شامش میگفت
دیرگاهیست که نامرد ، سوار من و توست
دل ما بود که از دامن او چرکین تر
دامن پاک فقط شعر شعار من و توست
بهتر آن است بمیریم از این لکهٔ زشت
که در آغوش کسی دختر زار من و توست
تف به این مردم و این شهر پر از نامرد
بله این فاحشه یک زن ز تبار من و توست....