گوینده مینا یزدان پناه دیگر جوان نیستم، میانسال هم نیستم! به همین خاطر است که همیشه می اندیشم. این آخرین اثری است که به او پیشکش می کنم و به فکرم می رسد که بنویسم (برای آخرین بار به او) اما احساس می کنم که در این جمله، نقصی وجود دارد و یا شاید اضطرابی! یادم می آید اولین کتابم را در نیمه راه جوانی به بهترین دوست روزگار کودکی تا جوانی ام تقدیم کردم: (به برادرم رحیم قاضی مقدم، که با دوستی ام با او بیش از همه کس او را عذاب داده ام)حال، در آستانه پیری؛ می خواهم جمله ای شبیه به آن بگویم: (به همسرم فرزانه، که با مهر بی حدم به او، تنها کسی بوده ام که پیوسته عذابش داده ام)و افسوس که نمی توان بازگشت و از نو ساخت؛ اما، دست کم به آن ها که در آغاز راه هستند می توان یادگاری کوچکی داد، شاید به کارشان بیاید. «یک عاشقانه آرام» اگر خدا بخواهد و زنده بمانم، «یک عاشقانه بسیار آرام» یادگاری خواهد بود از من و او به همه آن ها که در آغاز راه هستند.