روزی که جان فدا کنمت باورت شود
دردا که جز به مرگ نسنجند قدر مرد
-
ساقی بیار جام صبوحی که شب نماند
و آن لعل فام خنده زد از جام لاجورد
-
در کوی او که جز دل بیدار ره نیافت
کی می رسند خانه پرستان خوابگرد
-
باز آید آن بهار و گل سرخ بشکفد
چندین منال از نفس سرد و روی زرد
-
خونی که ریخت از دل ما، سایه! حیف نیست
گر زین میانه آب خورد تیغ هم نبرد---ما را در اینستاگرام و تلگرام دنبال کنید : @Time_Dialog