خلاصه داستان: صدراعظم برای محکم تر کردن جایگاهش به فکر این است که ملک زاده را برای پسرش میرزا کاظم خواستگاری کند. سیاوش هم به قراول خانه بر می گردد و قرار است جزو ملازمان شاه به شکار بروند. جیران که به این موضوع پی می برد نگران می شود. آیا سیاوش نقشه ای دارد؟