your browser not support this video

تجربه‌ی عشق سرگیجه‌آور است. روان با ظرفیتهای نامکشوف خود روبرو می‌شود و نظام ارزشی فرد به هم می‌ریزد. در عشق معلوم نامعلوم می‌شود. فرافکنی آن‌قدر پررنگ می‌شود که فرد همه‌ی صفات خوب درونش را به معشوقش نسبت می‌دهد. اما واقعیت مغاک عشق است. اسکاتی که به صورتی نمادین  ترس از ارتفاع دارد، از سقوط می‌ترسد. نماد آنیما زمین است. به همین خاطر سقوط همیشه آنیمایی است. آدم با حوا به زمین رانده شد. اسکاتی دوبار مادلن / جودی را از دست می‌دهد. یک بار به صورت دروغین و دیگر بار به صورتی حقیقی. ترس از ارتفاع اسکاتی نمود آنیمای مخدوش درونش است. پس او دوبار عشقش را از دست می‌دهد تا این ترس از بین برود. در پایان فیلم سهم فرافکنی‌ها از میان رفته و واقعیت همچون زهری جانسوز در قامت اسکاتی ریخته شده است. او با تاوانی سنگین دریافته تا آنیمای خود را به درستی درنیابد، نمی‌تواند نام هر رابطه و چسبندگی عاطفی را عشق بگذارد.  هیچکاک سالها پیش از سایکودرام‌های مدرن ، سایکودرامی عاشقانه ساخته که الگوی بسیاری از فیلمهای تاریخ سینماست.