تاسیس موسسه، حاصل عهد من با محمد حسین بود
باز می نویسم ، بارها و بارها ، هر وقت که دلتنگ میشوم ، هر وقت که جای خالی محمد حسینم تنها برادرم قلبم را می فشارد . من با خدای خودم قراری عاشقانه دارم .من با یاد محمد حسین به یاری محمد حسین های دیگر آمده ام و به عشق آنها زندگی می کنم . من هرگز خسته نخواهم شد.جوانان این خانه رو چون جانی شیرین می دانم و برایشان آنچه که از دستم برآید را مهیا خواهم نمود.
من و تو می دانیم که زندگی بسیار زیبا، اما دشوار و شکننده استمی دانیم ازین بهار عمر تا آن بهار، فاصله ای است؛ پر از ماجراهای تلخ و شیرینی که بسیاری از آنها خواست و انتخابِ ما نیستند، اما گریز ناپذیرند خطاب به هما جوانان خانه محمد حسینم آرزو می کنم، آنقدر به خودت رسیده باشی و برسی؛ آنقدر خدارا در خودت داشته باشی و بیابی، و آنقدری در قلبت آگاهی و در ذهنت روشنایی باشد و بیاید که ؛
تمام لحظات زندگی را هر طور که پیش رود مشتاقانه، اُمیدوارانه، سرافرازانه و عاشقانه، زندگی کنی! من به پشتوانه یارانم در خانه محمد حسین تا سلامتی کامل تو در کنارت هستیم . تا عاشقانه و امیدوارانه زندگی کنی.چتر حمایت این خانه روز به روز گسترده تر خواهد شد .در این راه نگاه مهر خداوند و حمایت مردم خوب کشورم ضامن سلامتی تو خواهدبود و میدانم آرزوی من برای داشتن فضای بزرگ و مستقل جهت ارائه خدمات بیشتر و بهتر به تک تک شما عزیزانم بزودی محقق میشود.از یاوران محمد حسین درخواست دارم مرا در این مسیر سخت همراهی کنند و این زنجیره بزرگ تر شود .محمد حسین برای ادامه این مسیر یک خانه امن و حامی میخواهد .
دلنوشته .سیده نسترن رضوی