your browser not support this video

-مرینت ... خوبی ؟!صورت مرینت کاملا سرخ بود و اشک ها کاملا روی صورتش پخش شده بود !من ....من ....چطوری باید ....ید ...به ...به ...به آدرین بگم ....و بغش ترکید !-آلیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا من چی کار کنم !!!!چقدر بدبختم !!!و از اون طرف صدای گریه ی مارتین اومد ...-مامان .... من گشنمه !-برو اونور آدرینا ...- چی شده ؟!با دختر من چی کار داری مرینت !!-آد...آدرین ...تو اینجایی .....آدرین وارد اتاق شده بود و جلوی در ایستاده بود ...آدرینا رو بغل کرد و گذاشت روی شونش !-چیزی شده مرینت ؟!-هیچی...هیچی ...من فقط ...یکم ...خسته ....هستم ....-آلیا ...چیزی شده ؟!-ببین من ...من باید برم با نینو کار دارم مرینت خودش برای توضیح می ده !و از اتاق بیرون رفت ...ادرین هم با چشماش آلیا رو دنبال کرد ...-مرینت چیزی شده ؟مرینت آرنج آدرین رو گرفتم و بلند شد !-بیا تو...- چیزی شده ؟!