ببار ای برف ، ببار ای برف سنگین بر مزارش
ببار ای برف ، ببار ای برف غمگین بر مزارش
به من می گفت برف رو دوست داره
به من می گفت اگه آروم بباره
به من میگفت این برف زمستون
همینکه آب شه ، اونوقت بهاره
ببار ای برف ، ببار ای برف سنگین بر مزارش
ببار ای برف ، ببار ای برف غمگین بر مزارش
♫♫♫
به وقت بازی تو برف زمستون
صدای گامهاش وقتی میشد دور
پی او می دوویدم توی برفا
به من می گفت نرو لیزه زمین ها
به پوشان بستر پاکش یه پاکی
بگو با او که من با خرس کوکی
برای خنده هاش دلتنگ گشتیم
به دنبالش همه جاها رو گشتیم