your browser not support this video

در ازل پرتو حُسنت ز تجلی دم زد، عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد، جلوه‌ای کرد رخت دید مَلَک عشق نداشت، عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد، عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد، برقِ غیرت بدرخشید و جهان برهم زد، مدعی خواست که آید به تماشاگهِ راز، دستِ غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد!