خلاصه داستان:
“هومر” کچل، چاق و اندکی احمق و در عین حال به شدت دوستدار خانواده، همسرش “مارج” که به شدت نگران دور هم نگه داشتن اعضای خانواده است، پسرشان “بارت” که اگر عقل اش به کاری قد ندهد از انجام آن خودداری می کند، دخترشان “لیزا” که روشنفکری عاشق نواختن ساکسیفون است و فرزند کوچک شان “مگی” خانواده سیمپسون را تشکیل میدهند. این خانواده که در شهر کوچک اسپرینگ فیلد زندگی میکنند، دچار دردسری بزرگ میشوند. ماجرا با نجات خوک فراری کوچکی توسط هومر از قصابی