رمان لجبازی
پارت ۱۶
# لجباز
دیانا : تو بابای منو کشتی؟
شقایق: مواد میزنی
دیانا: بهت گفتم بگو .... شقایق همه چیو تعریف کرد گفت بابام خودکشی کرده تقصیر شقایق نبوده
شقایق: چیشد دیانا حالت خوبه
دیانا: اصلا حالم خوب نیست
شقایق: به عشقم بگم بیاد
دیانا :نه ممنون
شقایق: داشتیم میرفتیم که یهو جلوی در فرودگاه دیانا غش کرد.... دیانا دیانا دیانا با تو ام پاشو ترخدا
ارسلان: چیشدع دیانا پاشو زشته بلندشو ... چشاش آروم آروم باز کرد
دیانا: آروم و یواش گفتم... منو میبری خونه ارسلان
ارسلان: باشه بلند شو
دیانا : نمیتونم راه برم پاهام جون نداره
ارسلان: بقلش کردم گذاشتمش تو ماشین .... خوبی
دیانا: بهترم.... رفتم لباسام عوض کنم که صدای شقایق ارسلان شنیدم