your browser not support this video

یک خانواده ای 4نفره بودند که یکی از بچه هاش پسره و یکی دیگه هم دختره مادر با دختره میره مغازه روی میز برای پسره یادداشت می نویسم که منو خواهرت رفتیم مغازه بعد پسره گیم بازی میکنه رفت گیم بازی کنه دوستش بهش گفت برو تلویزیون را نگاه پسره رفت نگاه کرد بعد دید شهر پر از زامبی شده بودند هی به مامانش زنگ میزنند جواب نمیداد مادره به پسره پیام داد ما جامون امن هست نگران نباش غذا و آب آن پسر تمام شد