_ رورنامه نگار نمیزارن بره پیش بازرس
لیلا: روزنامه نگار نمیزارن بره ولی کسی که درماندس رو اجازه میدن
_ چطور؟
لیلا: بگیر اینو، داد بزن
اورهان: برای یک مصاحبه ارزش داره؟
_ چطور بود بازرس؟ اندازه ای که تعریف کردن بود؟
لیلا: یکم مثل منه.... مثل تو نیست لیلا
_ ناپدید میشن و میرن اونا
لیلا: بابام تو رو ترک نکرد... هر دومونو ترک کرد رفت
لیلا: من اصلا عاشق نشدم مامان ... از اینکه پایانم مثل تو بشه میترسی؟
زینب: تو منو دوست نداری داداش؟
لیلا: حتی کسی که گناهمو براش تعریف کنم ندارم