your browser not support this video

دارا جهان ندارد سارا زبان ندارد بابا ستاره‌ای در هفت آسمان ندارد کارون ز چشمه خشکید البرز لب فروبست حتی دل دماوند آتشفشان ندارد دیو سیاه دربند آسان رهید و بگریخت رستم دراین هیاهو گرز گران ندارد روز وداع خورشید زاینده رود خشکید زیرا دل سپاهان نقش جهان ندارد بر نام پارس‌دریا نامی دگر نهادند گویی که آرش ما تیر و کمان ندارد دریای مازنی‌ها بر کام دیگران شد نادر ز خاک برخیز میهن جوان ندارد دارا کجای کاری دزدان سرزمینت بر بیستون نویسند دارا جهان ندارد آئیم به دادخواهی فریادمان بلندست اما چه سود اینجا نوشیروان ندارد سرخ و سپید و سبز است این بیرق کیانی اما صد آه و افسوس شیر ژیان ندارد کو آن حکیم توسی شهنامه‌ای سراید شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد هرگز نخواب کوروش ای مهر آریایی بی نام تو وطن نیز نام و نشان ندارد