your browser not support this video

میگویند میروی با آخرین باران زبانم لال میگویند از دلم دل میکنی آسان زبانم لال من گاهی با خودم در خلوتم آهسته میگویم مبادا راست باشد حرف این و آن زبانم لال میترسم از این راه از درد بی درمان تو میروی یک روز با آخرین باران در خواب خود دیدم این لحظه را صد بار رفتی و باران زد در آخرین دیدار اگر رفتی و ماندم در دل طوفانِ خلاصم کن بدور از گریه ها و چشم این و آن خلاصم کن بس است و زندگی جایی برای من جایی نخواهد داشت مرا با خاطرات آخرین باران خلاصم کن........................................