your browser not support this video

چرا بعضی وقت ها پیش می آید که برای حرکت به سوی اهدافمان انگیزه نداریم ؟ و یا گاهی که در مسیر رسیدن به هدفمان شکست خورده ایم، چرا دیگر برای هدف گذاری دوباره انگیزه نداریم ؟ در این مطلب یک دلیل جالب و مهمترین و اصلی ترین دلیل اینکه چرا و در چه مواقعی انگیزه نداریم را بیان می کنیم. فرض کنید در سال گذشته، من یک هدف داشته ام مثلا داشتن یک رابطه عاطفی خوب. و به هر علتی، این رابطه تمام شده است و من شکست خورده ام. مرکز کنترل بیرونی می گوید: «مقصر اصلی به هم خوردن رابطه طرف مقابل است. تو همه ی تلاشت را برای حفظ این رابطه کردی. هر کاری که می توانستی انجام دادی. مرکز کنترل درونی می گوید: «درست است که طرف مقابل هم اشتباه کرده است، اما ببین خودت چه رفتاری داشتی که در نهایت منتج شد به کاری که طرف مقابل انجام داد؟!» هر چه قدر مرکز کنترل ما از بیرونی به سمت درونی بیاید، فشاری که ما در لحظه ی شکست تحمل می کنیم، بیشتر است ولی… در عوض انگیزه ی بیشتری داریم که به سمت اهداف خودمان حرکت کنیم و دوباره هدف گذاری کنیم. چون احساس می کنیم که تسلط بیشتری روی دنیای بیرون داریم. پس هر چه قدر مرکز کنترل ما بیرونی تر باشد، احساس می کنیم که تسلط ما روی دنیای بیرون کمتر است و در نتیجه سطح انگیزه مان پایین و پایین تر می آید.