your browser not support this video

عسل:بابا امیل (امیر) امیر:جانم بابا عسل: اون روزا که ایران رو آدم بدا گرفته بودن چیشده بود؟ امیر:عسلم اون روزا آدم بدا یه دختر قهرمانی به اسم مهسا امینی رو کشتن. همه حالشون بد بود‌. حتی من و عمو رهام هم کنسرت نمیذاشتیم. دلتنگ طرفدارمون بودیم. عسل:چطوری تو و عمو لهام (رهام) با آدم بدا جنگیدین؟ امیر: عسل بابا فقط که من و عمو رهام نجنگیدیم! من،عمو رهام.طرفدارمون،مردم ایران.هممون جنگیدیم تا تونستیم. عسل:بابا امیل (امیر) خیلی خوبه که تو بابای منی امیر:الهی فدات بشه بابا.