your browser not support this video

از خراسان آمده بود مدینه... برای دیدن امامِ باقر!! رسید... پاچه‌هایش را بالا زد! راه، طولانی بود... پاهایش زخم شده بود... پوست انداخته بود! گفت: والله، فقط محبت شما این کار را با من کرد! امام‌باقر(علیه‌السلام) فرمودند: فلانی! والله اگر سنگی... ما خاندان را دوست بدارد... روز قیامت با ما محشور می‌شود! امامم! دوستت داریم! ولادتت، بر همه‌مان، مبارک!