گفتگو و تعامل مسالمتآمیز مشخصترین وجه تمایز آدمی با سایر موجودات است. موهبتی که جایگزین ندارد و بشر به کمک آن توانسته به پیشرفت کنونی برسد. اما آنچه در این رمان بررسی میشود، نقطهی مقابل این تعامل خردمحور است. سکوت. سکوتی که از همان ابتدای رمان سایهی سنگینش را بر روی شخصیتهای اثر میافکند و انسانهایی را به نمایش میگذارد که نمیتوانند با یکدیگر گفتگوی سالمی داشته باشند. شخصیت اصلی رمان اسیر زنجیرهای سکوتی میشود، که گسستن آن زنجیرها و رها شدن از آن به سادگی امکانپذیر نیست. سکوتی مبهم و ناشناخته، که برای فهمیدن علل آن باید داستان را تا پایان خواند.
در بخشی از این رمان میخوانیم:
آنها انتخاب شدهاند، برای یکی از مهمترین و انسانیترین کارهای بشریت.
جنگ یکی از بزرگترین کابوسهای بیپایان انسان است؛ کابوسی که گویی هیچگاه پایانی ندارد و هرازگاهی به سراغ کشورها و این جهان می آید. اما انسان میتواند جلوی این کابوس را بگیرد.
فرض کنید حالتی عجیب و نادر که تا به حال به شما دست نداده، متوجه حالتان شود. گویی از این دنیا خارج میشوید و وارد جهانی تازه میشوید. صدای کسی را نمیشنوید و همۀ تمرکز و ذهنتان را متوجه نقطهای تاریک در مقابلتان کردهاید.
با گذر زمان این نقطه بزرگ و بزرگتر میشود و به صورت پیغامی از مکانی دیگر درمیآید. اما این پیغام چیست؟ برای دانستنش این کتاب را تا انتها بخوانید.