آخرين حرف يهوديان اين بود كه اگر پيامبرى از بنى اسرائيل نباشد، به او ايمان نمى آوريم و تنها كتابى را كه بر خودمان نازل شده باشد، قبول داريم.
قرآن چند نمونه از دروغهاى آنها را بيان مى كند: نمونه اوّل در آيه قبل بود كه فرمود: شما اگر در اين ادّعا راستگو هستيد، پس چرا به موسى پشت كرده و به سراغ گوساله پرستى رفتيد؟! نمونه دوّم همين آيه است كه مى فرمايد: از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بالاى سر شما قرار داديم و گفتيم: با كمال قدرت قوانين آسمانى تورات را بگيريد و گوش داده و عمل كنيد، امّا شما گفتيد: ما قوانين را مىشنويم، ولى عمل نمى كنيم. حال اگر به قرآن و پيامبر اسلام ايمان نمى آوريد به اين بهانه كه محمد صلى الله عليه و آله از ما نيست و قرآن بر بنى اسرائيل نازل نشده است، پس چرا با موسى و تورات او آنچنان برخورد كرديد؟!
قرآن راز عدم اعتقاد آنان را چنين بيان مىكند: آنها به خاطر كفرشان، دلهايشان از علاقه به گوساله سيراب شده و جايى براى تفكّر و ايمان نمانده بود.
اگر بنى اسرائيل در ادّعايشان صادق هستند كه هر چه بر ما نازل شود به آن ايمان مىآوريم، پس اين جنايت را كه در پروندهى آنان هست، چگونه توجيه مى كنند؟ آيا گوساله پرستى، پيامبركشى و پيمانشكنى، جزو ايمان است؟!