سریال سیب ممنوعه قسمت 341 دوبله فارسی
آدرس کانال یوتیوب مشکیمدیا
آدرس کانال مشکی کاناپه
...
آدرس کانال یوتیوب مشکی ترکی
آدرس کانال یوتیوب مشکی ترکیدو
آدرس کانال مشکی ترکیسه
...
آدرس کانال مشکی ترکی4
...
آدرس کانال تلگرامی:
داستان قسمت آخر سریال حکیماوغلو. آتش و ایپک عروسی میکنند؟
داستان قسمت آخر سریال معصومیت. اتفاق باورنکردنی: ادا با ایلکر عروسی میکند!
چتین پیش دوعان آمده و با تردید به او گذشته را یادآوری میکند و بابت اینکه دوباره مسائل سابق تکرار نشود، ابراز نگرانی می کند. کمی بعد دوعان به اتاق پیش کومرو می رود و از او دلجویی میکند.
ییلدیز به همراه جانر و امیر و اندر به رستوران می روند. عمر که از چاتای شنیده بود شب قرار است ییلدیز را در خانه فیضا ببیند، از دیدن ییلدیز متعجب شده و در مورد اینکه چرا به خانه فیضا نرفته است، سوال میکند. ییلدیز میگوید که او قرار نبوده که به خانه فیضا برود. عمر متوجه می شود که فیضا به عمد قصد داشت که خودش با چاتای تنها باشد.
وقتی چاتای به خانه فیضا می رود، فیضا میگوید که ییلدیز لحظه آخر بهانه آورده و نیامده است. آنها با هم نشسته و مشغول صحبت می شوند.
روز بعد، یک بسته بزرگ به خانه ییلدیز فرستاده می شود که داخل آن پر از عروسک است. ییلدیز متوجه می شود که کومرو آن بسته را فرستاده است و قصد دارد به او بفهماند که دیگر به خانه چاتای نرود. او از این کار کومرو عصبی می شود.
در خانه دوعان سر میز صبحانه، کومرو در مورد اندر صحبت میکند و میگوید که او زنی فرصت طلب است و در این موقعیت، هم او را دلداری میدهد و هم دوست صمیمی ییلدیز است. دوعان میگوید که او خودش حواسش به همه چیز هست و قرار نیست که با اندر ازدواج کند.
اندر برای اینکه هر طور شده آرزو را از شرکت بیرون کند، دوباره نقشه ای میکشد. او مدیر بانکی را که آرزو از آنجا برای شرکت وام درست کرده بود پیدا میکند و به بهانه گرفتن وام، با او قرار میگذارد و با جانر به رستوران می روند. اندر پیش آن زن تظاهر میکند که جانر تازه از ایتالیا برگشته است. آن زن از جانر خوشش می آید. اندر سعی دارد بفهمد که آن زن از کجا با آرزو آشنا شده است، اما او چیزی نمیگوید. جانر به آن زن پیشنهاد شام میدهد تا با هم در مورد وام صحبت کنند. آن زن با کمال میل، جانر را به خانه خودش دعوت میکند.
امیر پیش ییلدیز رفته و به او میگوید که طی تحقیقاتی که در مورد کومرو کرده است، او تحصیلات خود را به زور تمام کرده و سپس در یک بیمارستان بستری بوده است و دوعان آن بیمارستان را به مدت یک سال خریده بود تا خبری از کومرو پخش نشود. او میگوید که کومرو معتاد بوده است ولی حتما چیزهای دیگری نیز وجود داشته است. امیر و ییلدیز با هم به آن رستوران می روند و ییلدیز با پوشیدن لباس دکتر به اتاق بایگانی می رود، اما پرونده سالی که کومرو آنجا بستری بوده است در آرشیو وجود ندارد.
عمر در شرکت پیش فیضا می رود و به او میگوید که از نقشه اش خبر دارد و میداند که قصد دارد به چاتای نزدیک بشود و شب گذشته و به چاتای و ییلدیز دروغ گفته است. فیضا انکار کرده و میگوید که سو تفاهم شده و او منظور بدی نداشته است. او میگوید که این دروغ مصلحتی بوده است، زیرا متوجه شده است که ییلدیز و چاتای دیگر نمیتوانند با هم باشند و صحبت در این مورد بی فایده است. عمر قانع نشده و با عصبانیت بیرون می رود.
دوعان برای اینکه چاتای را مجبور به فروش سهام ها کند، در جلسه شرکت مطرح میکند که باید سرمایه را افزایش دهند. چاتای که مشکل مالی دارد ، برای اینکه دوعان به هدفش نرسد و او پول را تهیه کند، تصمیم میگیرد که بیست درصد از سهامش را پنهانی بفروشد. سداعی به او خبر میدهد که ییلدیز تمام دارایی های چاتای را مسدود کرده است. چاتای عصبی و کلافه می شود.