منظومه سویرا که زبان مازندرانی سروده شده روایت کننده داستان مردمی است که با سختی و فقر و بیماری در جانگزاترین حالت ممکن روزگار می گذرانند. روزی درویشی قبادوز قدم به روستایشان می گذارد و نوید نجات به آنان می دهد، اما آنان چنان سخت به افسردگی و فرجام ناخوش خود خوگرفته بودند که مایل به هیچ بارقه امید و تغییری نبودند. درویش با هزار ترفند و لبخند و پند دل آنها را نرم نرمک بدست آورد و داستانی برایشان آغاز کرد که در داستان، شاهزاده خانمی به شکار می رود و در حین شکار از سربازان خود جدا می افتد و اسیر چاهی ژرف می شود، خسته و آزرده و زخمی چاه او را در بر می گیرد و راه نجاتی نمی بیند و به گریه می افتد و صدای ناله او به گوش دیومردی می رسد که در جنگل مسکن دارد... آنچه پس از این اتفاق می افتد نجات جادویی دختر و دگردیسی دیومرد و تبدیل شدنش به آدمیزاد به شکر و جادوی عشق است... درویش با گفتن این داستان به مردم نهیب می زند که حال بد آنان به علت نبودن عشق است که اگر به یکدیگر عشق می ورزیدند ویرانه ای بجا نمی ماند و شهر و ده آباد می شد به مدد عشق... برساختن این داستان و سرودنش اثر سیدحمزه کاظمی سنگدهی است... امید که مایه شادی مردم جهان باشد.