your browser not support this video

ونزدی از تایلر خواست که بیاد جنگل ، تایلر گفت تینک پیغامت رو بهم رسوند ، خب این یه قراره ؟ ونزدی گفت سوپرایزه ، تایلر خواست ونزدی رو بغل کنه اما ونزدی گفت وقتی به هرگزگاه اومدم عشق جز زندگیم نبود ، اما بعد از آشنا شدن با تو ، چشمام و باز شد و همه چی منطقی شد ، زیویر راجبت بهم هشدار دارد ولی من گوش نکردم ، تایلر میگه الان تنه زدی ؟ ونزدی میگه نته زدن یعنی تو تله افتادن ، تله ای که واسه زیویر گزاشتی ، تهمت هاید ، تایلر میگه صبر کن تو که فکر نمیکنی که .... ونزدی پرید وسط حرف تایلر و گفت فکر نمیکنم ، میدونم ، ونسا گیدز چی ؟ چرا اونو کشتی ؟ فکر میکردم هایدا به اربابشون خدمت میکنن ، روزی که بهت گفتم میرم جنگل اون تو رو فرستاد تا جاسوسیمو بکنی ، شبی که تو ریون با یوجین راجب غارت حرف زدیم اون رفت تا منفجرش کنه ، بعد بهت گفت که بری گند کاریشو تمیز کنی ، تایلر میگه ببین ونزدی ، من هیولا نیستم ، اگه فکر میکنی که هستم چرا ریسک کردی تا تنهایی تو جنگل باهام رو به رو بشی ؟ ونزدی میگه کی گفته من تنهام ؟ ونزدی ۵ نفر رو همراه خودش آورده بود ، تایلر گفت خیل خب ، این شوخی مسخره است ، من از اینجا میرم ، بیانکا گفت راستش نه ، ناگهان از دهن بیانکا یه دود قرمز اومد و گفت تو با ما میای ، تایلر بیهوش شد و بردنش جایی که زیویر نقاشی میکشید ، تایلر میگه من کجام ؟ ونزدی میگه جایی که هیچکس صداتو نمیشنوه ، تایلر میگه من هیولا نیستم من یه آدمم ، ونزدی میگه این حرفت نیمه درسته ، وقتی عکس مادرم رو دیدم و حواسم بهش پرت شد مادرتم اونجا بود ، اون یه مطرود بود ، تایلر گفت آره مادرم یه مطرود بود ولی این دلیل نمیشه که من هیولا باشم ، ونزدی گفت پرونده پزشکیش چی ؟ تایلر میگه تو پرونده پزشکیشو دزدیدی ؟ ونزدی میگه تینک دزدیدش ، تو گاراژ بود ، پدرت خیلی چیزا رو نگه میداره ، بعد از اینکه افسورده شد ، اون بیماری گرفت ، تایلر میگه مادرم بیماری دو قطبه داشت ، ونزدی میگه جفتمون میدونیم که این حرف دروغه ، اون یه هاید بود ، ایجکس میگه بچه ها ایند بهم پیام داده ، تونهی پیداش شده ، ونزدی گفت پس بهتره تمومش کنیم ، بیانکا گفت ونزدی داری چیکار میکنی ؟ ونزدی میگه یه شکنجه کوچیک ، نگران نباش ، جاش نمیمونه ، فقط یه چیز هایدو عصبانی میکنه ، درد ، خب اینم از خلاصه داستان ، فینال جنگ نزدیکه ، چه اتفاقایی میوفته ؟ بریم ببینیم