یک بار کوکی، کندی و پودینگ در اتاقشان بازی می کردند. کندی دید که همه جای اتاق به هم ریخته است و چوب جادویش را بیرون آورد. او به کوکی و پودینگ دستور داد که از ترس تبدیل شدن به وزغ آن را مرتب کنند! برادران او را باور نکردند. اما بعد چشمانشان را بستند و وقتی آنها را باز کردند - اتاق کاملاً تمیز بود! پس از آن برادران واقعاً از عصای جادویی کندی ترسیدند و شروع به برآورده کردن تمام خواسته های او کردند.