ای که بر ماه از خط ِ مشکین نقاب انداختی، لطف کردی سایهای بر آفتاب انداختی، تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ ِ عارضت، حالیا نیرنگ ِ نقشی خوش بر آب انداختی، گوی خوبی بردی از خوبان ِ خلخ شاد باش، جام ِ کیخسرو طلب کافراسیاب انداختی، هر کسی با شمع ِ رخسارت به وجهی عشق باخت، زان میان پروانه را در اضطراب انداختی!