این خرقه که من دارم در رهن ِ شراب اولی، وین دفتر ِ بیمعنی غرق ِ می ِ ناب اولی، چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم، در کنجِ خراباتی افتاده خراب اولی، چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی، هم سینه پر از آتش هم دیده پرآب اولی، من حالت ِ زاهد را با خلق نخواهم گفت، این قصه اگر گویم با چنگ و رباب اولی!