یوسف : هورا نکنه نانا رو دوست داری عمو ؟
نانا: منظورت چیه جانوکام
یوسوف : به تو کمک کرده دلش طاقت نیاورده
نانا: یابانه ولی آدم خوبیه
یامان : برای اینکه امنیتش حفظ بشه فرمالیته ازدواج میکنیم
ندیم: اولین ازدواجت هم فرمالیته بود
یامان: حدت رو بدون ندیم
نانا : بازم شروع کردی تند تند داری میزنی آروم باش دیگه
انگار که من خیلی دوست دارم باهات ازدواج کنم مجبورم مجبورم
یامان : منم مجبورم
عایشه : اون دختر
نشه : به خاطر تو خواهرم داره با مرگ دست و پنجه نرم میکنه
زن غریبه : از طرف کلانتری اومدم در مورد ازدواجتون یه سری سوالات باید بپرسم
یامان : این پرس و جو از کجا اومد ؟
نانا : ازدواج کردن ممنوعه؟